عصر یک روز پاییزی سال 1379 بود که برای کاری، نزد یکی از دوستانم که در تهران انتشاراتی دارد رفته بودم. پس از خوش و بش کردن و احوالپرسی پرسید: "میدانی شیرکو اینجاست؟" وقتی خوشحالی مرا دید بلافاصله گفت: "هتل..." فوراً تلفن هتل را گرفتم و شیرکو را خواستم... خودش بود؛ همان صدایی که بارها از کاست شنیده بودم. پرسیدم: "کی می توانم شما را ببینم؟" گفت: "یک ساعت بعد." زودتر کارهایم را در انتشاراتی رو به راه کردم و با تاکسی به سمت هتل رفتم. دو نفر دیگر هم همراهش بودند. شروع به صحبت کردیم؛ از هر دری. بحثمان به یکی دو کتاب از ترجمه فارسیِ شعرهایش کشید. پیشنهاد گفت و گویی دادم. هرچند سرش شلوغ بود و مرتب اینجا و آنجا می رفت، سخاوتمندانه قبول کرد. برای صبح فردای آن روز قرار گذاشتیم. وسایلم را که شامل دوربین و ضبط صوت و چند کاست بود آماده کردم و سر وعده پیشش رفتم. صحبتمان چهار ساعت به طول انجامید. بحث های زیاد دیگری خارج از سؤالاتی که قبلا پیش بینی کرده بودم سربرآوردند. متن زیر بخشی از گفت و گوی آن روز من با شیرکو بیکس است:

 

 

مثل هر مصاحبه ای در آغاز مختصری از بیوگرافی خود را بفرمایید.

من در سال 1940 در شهر سلیمانیه به دنیا آمده ام. از زمان کودکی با شعر عجین بودم. در سنّ شانزده هفده سالگی اولین شعرم را در هفته نامه «ژین» چاپ کردم. بعد از طریق زبان عربی با شعر عربی پیوند گرفتم و بدین طریق با جریان روشنفکری مرتبط شدم. در سال 1968 برای نخستین بار دیوان اشعارم را به نام«تریفه ی هه لبه ست» چاپ کردم. چند بار در نهضت مقاومت کُردی حضور و فعالیت جدی داشته ام و بناگزیر برای مبارزه به کوه رفته ام تا اینکه در 1986 به اروپا رفتم. پس از 1970 بود که با جمعی از دوستان ادیبم برای نخستین بار بیانیّه ای تحت عنوان «روانگه» بیرون دادیم که در واقع نوعی مانیفست و فراخوان بود برای تجدّد و نوخواهی در ادبیات کردی، که به علّت بحث انگیز بودنش سبب طرح نقدهای فراوانی در روزنامه ها و مطبوعات گشت. بعدا نیز بطور جدی تر به شعر پرداختم. دیوان دوم و سوم و نیز نمایشنامه ای تحت عنوان«کاوه آهنگر» را – که بازگشتی بود به اسطوره های کُردی- نوشتم. سپس دیوان شعر «تینویه تیم به گر ئه  شکی». تاکنون حدودا پانزده شانزده دفتر شعر منتشر کرده ام. البته هریک از این آثار مربوط است به مراحل مختلف رشد ادبیِ من.  مرحله شروع و نٌضج و تحوّل. ولی اساساً از 1975 به بعد بود که جهانبینی شعری ِ من دستخوش تحولی اساسی گردید و طور دیگری به جهان نگریستم. مطالعه و خوانش من همه به زبان عربی است. زبان عربی تنها زبانی است که پس از کردی بخوبی می دانم و از طریق همین زبان است که از ادبیات دنیا مطلعم.

 پس از رفتن به اروپا برای نخستین بار سازمان حقوق بشر در ایتالیا از من دعوت کرد و سپس در سوئد موفق به دریافت جایزه«توخولوسکی» ادبی شدم(1987). توخولوسکی به معنی قلم است که هرسال به شاعری آواره اعطا می شود. این توفیق سبب اندک توسعه ای در ارتباطات ادبی مان با دنیا شد و توانستیم بسیاری از نویسندگان و ادبای غرب را از نزدیک بشناسیم و آنان نیز با ما ارتباط بگیریند. از 1990 تا کنون بیشتر به سرودن شعر به صورت داستان یا رمان و قصیده های طولانی  پرداخته ام. در 1991«دره پروانه ها» را نوشتم و سپس «خاچ و مار» را. «بونامه» اثر دیگری بود و اخیرا هم «مردی از درخت سیب» را که در سلیمانیه به چاپ رسیده.

زندگی من  پر از فراز و نشیب است. نمی توانم همه اش را بازگو کنم. تنها به مسائل مهم آن اشاره ای کردم. تمام تلاشم این است که چیز تازه ای و نگاه نوی به تجارب شعر کردی بیفزایم.

__ بفرمایید که شما با دیدگاه«هنر برای هنر» موافقید یا با «هنر برای مردم و جامعه»؟

نه، من «هنر برای هنر» را قبول ندارم چرا که هنر در این صورت شکلی انتزاعی به خود می گیرد. این نظر به منزله آن است که تصور کنم زیبایی را تنها برای زیبایی اش می خواهم یا زبان را صرفا برای زبان. ولی ما زبان را برای همه مسایل آن می خواهیم؛ هم برا جنبه زیبایی آن هم برای مفهوم مو هم برای کارکرد و تجربه. از نظر من شعر هم پیام است هم هنر و زیبایی. هیچ یک هم جا را بر دیگری تنگ نمی کند. شعر سخنی عادی نیست و در عین حال معمّا هم نیست. نمی شود شعر فاصله ای میان خود و مردم عادی و سخنان معمولی نداشته باشد. باید ویژگیی داشته باشد که بتوان آن را از حرفهای عادی جدا ساخت. چون در اینجا مسأله، هنر است؛ مسأله زبانی است اوج گرفته. ما که می نویسیم تنها برای خودمان نمی نویسیم؛ برای دیگران هم می نویسیم تا ما را بخوانند. همه شعرا هم دوست دارند بیشترین خواننده را داشته باشند. هنر برای هنر دنیای کوچکی است. فضای شعر اگر بخواهد بزرگ باشد بیاد برای همه زندگی باشد. از نظر من شعر برای زندگی است.

__ به نظر شما با ابزار شعر می توان مظلومیت و حق خواهی قوم یا جامعه ای را به گوش دنیا رسانید؟

نه، این تنها وظیفه شعر نیست. از طریق شعر می توان تا حدی کاری کرد ولی باید دانست که در شعر با احساس و عواطف قلبی آدمها حرف می زنیم. شاید کسی با مقاله ای در مجله ای یا کتابی بتواند این کار را بکند. اشعاری داریم که برای سیاست، جامعه و مبارزه سروده شده اند اما توانسته اند تبدیل به شعر شوند که اگر به صورت مقاله ای منتشر می شد خیلی بهتر بود. وقتی سخن از شعر می رانیم معلوم است که شعر شامل مسایل ریز فنی و هنری می شود؛ حال چه برای مردم سروده شده باشد چه برای دلدار و محبوبی چه در وصف کوهی یا هر جلوه ای از طبیعت. باید به نتیجه شعر نگاه کرد. باید دید آیا توانسته «شعر» از آب درآمده باشد یا نه؟ در شعر موضوع در مرحله دوم قرار دارد. ما خواهان شعریم؛ شعر.

زن چه نقشی در اشعارتان دارد؟

به نظر من اگر زن نباشد شعر می پژمرد. زن یعنی  زندگی. زن بخش بزرگی از زندگی است. اصلا زن خود زندگی  است. معلوم است که مراد من، آزادی زن نیز هست. زن در جامعه ما وضعیت تراژیک و ناگواری دارد. زن در شعر امروز عبارت است از همه زندگی. ممکن است در شعر من درختی تبدیل به زن شود و یا پروانه ای به چشم محبوبم بدل گردد. آزادی زن از نظر من آزادی زندگی است؛ جامعه است. زن از نظر من نقشی که دارد نقش یک انسان است نه کمتر. زن رمز تلاش و کوشش است که در همه تحولات جامعه پابه پای مرد حضور دارد. زن مسأله مهمی است بویژه در جامعه شرق که از بسیار مسایل بی بهره است. اگر در شرق مرد از بسیاری حقوق بی بهره است محرومیت زن مضاعف است. آشکار است که حرف من فراخوان برای هرزگی نیست. من از دیدگاه اخلاق کلی به زن نگاه می کنم نه از گوشه ای محدود. لازم است زن خود، حلّالِ مسایل و مشکلات خود باشد و تلاش کند. ما هم باید یاریگرش باشیم. زن رمز تلاش است. رمز حضور ومشارکت در جامعه.

__ کاک شیرکو، لطفا جایگاه و منزلت ادبیات کردی را در میان ادبیات سایر ملل بیان کنید؟

نمی توان به طور کلی در این باره داوری کرد. ما هم نمونه هایی از شعر و ادب کردی داریم که می توانند هم سطح آثار برجسته دنیا مطرح باشند. البته نمی توان مدعی شد که الان هر شعری که به نام «شعر نو» منتشر می شود از این ویژگی برخوردار است. در دنیا هم همین طور است. واقعیت این است که الان در کردتسان تعداد بسیار زیادی شعر می گویند؛ ولی شمار اندکی از آنان شاعرند. اندک اند شاعرانی که بتوانند افقهای تازه ای در دنیای شعر پیدا کنند. کمتر شاعری را داریم که بتواند چیزی به اندوخته های قبل و تجربیات شعری گذشتگان بیفزاید؛ لذا پاسخ  سؤالت را این گونه می دهم که در داستان، شعر، فیلم یا نقاشی و غیره نمونه های خوبی داریم که به دنیا نشان دهیم و معرّف فرهنگ و ادبمان چونان سایر ملل باشند.