چند شب پیش اخبار از وضعیت بد کارگران معدن زغال سنگ حرف زد. از حقوق و مزایای بسیار کم و

بخور و نمیر. از وضعیت جسمانی شان که به خطر می افتد، از شرمندگی شان پیش روی زن و فرزند،از

نامطلوبی و نا امنی معدنی که هر آن امکان فروریختنش هست...جمله ی آن کارگر را که می گفت:

" اینجا رویمان سیاه است و در خانه هم پیش زن و بچه به نوعی دیگر روسیاه"  آمد در شعرم...

رویت سفید کارگر ِ معدنِ زغال

کای می روی به پای خودت در سیاه چال

با آنکه زندگانی ِ تو غرق ظلمت است ،

بی آرزو نشسته ای اندر دلِ محال

خود با زغال روز و شبت را به سر بری

اما نکرده ای تو سیه کس ، که تا به حال!

گفتی:" که ام به معدن و هم خانه رو سیاه

من را چه حاصلست پس از رنجِ بی مثال"

روزی رسد زمان رهاییت ازین غبار

رویت سفید کارگر معدن زغال