شعری از شاعر مهابادی خانم حسناگل خورشیدی
چند شب پیش اخبار از وضعیت بد کارگران معدن زغال سنگ حرف زد. از حقوق و مزایای بسیار کم و
بخور و نمیر. از وضعیت جسمانی شان که به خطر می افتد، از شرمندگی شان پیش روی زن و فرزند،از
نامطلوبی و نا امنی معدنی که هر آن امکان فروریختنش هست...جمله ی آن کارگر را که می گفت:
" اینجا رویمان سیاه است و در خانه هم پیش زن و بچه به نوعی دیگر روسیاه" آمد در شعرم...
رویت سفید کارگر ِ معدنِ زغال
کای می روی به پای خودت در سیاه چال
با آنکه زندگانی ِ تو غرق ظلمت است ،
بی آرزو نشسته ای اندر دلِ محال
خود با زغال روز و شبت را به سر بری
اما نکرده ای تو سیه کس ، که تا به حال!
گفتی:" که ام به معدن و هم خانه رو سیاه
من را چه حاصلست پس از رنجِ بی مثال"
روزی رسد زمان رهاییت ازین غبار
رویت سفید کارگر معدن زغال
+ نوشته شده در دوشنبه نوزدهم تیر ۱۳۹۱ ساعت 11:29 توسط شهباز محسنی
|